گروتسك در نگاه جفری گالت هارفام
جفری گالت هارفام در اثرش به عنوان دربارهی گروتسك، استراتژیهای تضاد در هنر و ادبیات، هم به تفكرات كایزر و باختین میپردازد و هم نظریات نظریه پردازهای قبل از آنها مانند كانت، هگل، بودلر و راسكین را مورد بررسی
نویسنده: جیمز لوتر آدامز، ویلسون یتس
برگردان: آتوسا راستی
برگردان: آتوسا راستی
جفری گالت هارفام در اثرش به عنوان دربارهی گروتسك، استراتژیهای تضاد در هنر و ادبیات، هم به تفكرات كایزر و باختین میپردازد و هم نظریات نظریه پردازهای قبل از آنها مانند كانت، هگل، بودلر و راسكین را مورد بررسی قرار میدهد. پژوهش او در بررسی هنرهای بصری غنی است و در حوزهی ادبیات به آثاری مانند بلندیهای بادگیر اثر امیلی برونته، نقاب مرگ سرخ اثر آلن پو، مرگ در ونیز اثر مان و برخی نوشتههای كنراد (1) پرداخته است. بدین شكل نكات مهمی در تئوری ادراكی او از گروتسك ارائه شده است. هارفام به تفسیر نهاد و ماهیت گروتسك علاقه دارد، هرچند كاملاً واقف است كه انجام این كار بدون اشكال نخواهد بود. در اشاره ای به پژوهشهای كایزر و باختین، این مشكل به نوعی خود را عیان میكند. «كتاب ولفگانگ كایزر و میخاییل باختین («گروتسك در هنر و ادبیات»، «رابله و دنیایش») را میتوان به گونهای شایسته به عنوان دو اثر مهم نظری در رابطه با گروتسك دانست. هر دوی آنها به گونهای شگفت انگیز آگاهی دهنده بوده و متقاعدكننده هستند، اما در عین حال در اصول بنیادین شان كاملاً با یكدیگر متضاد بودهاند. نفوذ آگاهی در مقولههای كمتر بررسی شده پراكندهتر نیز میشود، در نتیجه برای كسب مهارت و آگاهی كافی در این مقوله باید آنچنان تلاش كرد كه مانند خورشیدی كه ذرات مه را از هم پراكنده میكند، اشرافی كامل بر كل ماجرا حاصل شود.» مشكل تا بخشی، فقدان توافق در جنبههای كلی گروتسك میباشد، حتی زشتی و بدنمایی كه ممكن است بسیاری حداقل آن را یك جزءِ عمومی تلقی كنند، بیشتر به تعصبی مدرن تبدیل شده است و برخی عقیده دارند كه در گروتسك رنسانس، هدف اولیه فقط زیبا بودن است. در نتیجه در نقطهی آغازین باید گفت ابتدا به یك بازشناسی نیاز بود و فرهنگ همیشه پیش فرضهایی را ارائه میدهد كه تعیین كنندهی قالبهای خاص گروتسك هستند و این كار به واسطهی ایجاد وضعیتهای منظم و منسجم انجام میشود خصوصاً در تعیین این كه چه دسته بندیهایی از نظر منطقی یا عمومی با دیگر گروهها ناهمساز هستند. درواقع هنگامی كه فرهنگ تغییر میكند، اجزای گروتسك نیز تغییر مییابند. توجه به این نكته برای فهم مسائل ارائه شده در ادامهی بحث بسیار مهم است، چرا كه درواقع بر این واقعیت تأكید دارد كه برای ادراك گروتسك در یك فرهنگ خاص، ابتدا باید محتوای فرهنگی آن درك شود.
هارفام راههایی را توضیح میدهد كه در آنها نگرش به گروتسك با در نظر گرفتن انسجام و هماهنگی، استفاده از مفهوم آن را امكان پذیر میكند. بیشترین تأكید او بر این است كه گروتسك در حاشیه قرار دارد و به مدت چندین قرن در حاشیهی بینظم و درهمِ فرهنگ غرب و مفاهیم زیبایی شناختی كه فرهنگ از آنها تركیب شده، وجود داشته است. در زمان حاضر ممكن است این حاشیهها با مسائل دیگر اشتباه شوند و شاید دیگر تشخیص آنها از موضوع اصلی امكان پذیر نباشد، اما باید گفت جای گیری آن هنوز هم قابل تشخیص است، چون انسان را به مرزهای تجربیات انسانی سوق میدهد. مسائل بنیادین بسیاری در نظریات هارفام وجود دارد كه به آنها پرداخته خواهد شد. اولین بنیان مرتبط با ادراك فرم گروتسك است. او بر این عقیده است كه قالبهای گروتسك را میتوان به واسطهی این حقیقت درك كرد كه درواقع آنها با استاندارد طبقه بندیهای شناخته شده ناهماهنگ نیستند و درواقع به طبقه بندیهای هستی، طبیعی و منطقی كه برای ایجاد ادراك از اشیا كاربرد دارند، بیاعتنا میباشند. «آنها در مرز بین معلوم و مجهول، درك شده و ناشناخته قرار میگیرند و شایستگیِ شیوههایی كه ما جهان را به واسطهی آنها سر و شكل دادهایم، زیر سؤال میبرند؛ از تقسیم تسلسل تجربیات ما گرفته تا بخشهای قابل شناخت به عنوان موضوعات وصفی. در نتیجه فرمهای گروتسك هیچ گونه ویژگی سازگاری به جز ناسازگاری خودشان ندارند. این واژه حالتی از هستی را آشكار می كند كه خارج از وضوح بصیرت ماست و درواقع ورای آن چیزی است كه زبان بتواند آن را تشریح كند، و نشان میدهد كه اجزای تجربیات ما رضایتمندانه از قواعدِ سخن میگریزند.»
درواقع گونهای از عدم وجود است كه با الگوهای طبقه بندی ما برای چیزهای واقعی هم خوانی ندارد و دارای فرمی غیرعادی و ظرفیتی دوگانه است. هنگامی كه این عدم وجود، و هیچ را تجربه میكنیم، درواقع رودرروی توهینی آشكار قرار میگیریم. این مفهوم در هیچ چیز نمیگنجد و در حالی كه آغاز به متناسب كردن آن میكنیم و آن را به عنوان گروتسك طبقه بندی مینماییم، كه اولین تأثیر و برخورد آن در حال شكل گیری است. هارفام با نگاهی بر بودلر و هیوكِنِر (2) مشاهده میكند از آنجا كه گروتسك نوعی انرژی درهم و ناپیوسته دارد، به نوعی دارای هویتی یورشی، دیوانهوار و افراطی است. بدین شكل میتواند ترسناك یا پر از تظاهر یا هر دوی آنها باشد و ناگزیر واكنشهای احساسی دوگانهای را القا میكند. هارفام مانند كایزر تأكید میكند كه گروتسك چگونه می تواند آن چه را كه به هیچ وجه دیگر در هیچ تركیبی جای نمیگیرد، وارد كمپوزیسیون كند. چیزی در بطن چیز دیگر شكل میگیرد، و به نوعی با او هم حضور است كه نباید باشد یا در برخی دیگر از موارد، مسائل و اشیا را در زمان یا اندازه متراكم میكند و ممكن است یك پیكر در آنِ واحد هم پیر و چروكیده باشد، هم جوان با پوستی صیقلی یا مانند گارگانتوا در دنیایی متداول و عادی، به نوعی بیتناسب و در اندازهای بسیار بزرگ و غول مانند باشد.
دومین بنیان اصلی در نظریات هارفام این است كه گروتسك شكاف یا یك وقفه است و مابین آنچه كه بوده و آنچه كه خواهد شد، قرار میگیرد، و به عنوان بخشی از این فرایند شناخته میشود. هارفام با نگاهی به سانتایانا، به این نكته اشاره میكند كه: «می توانیم یك هدف داده شده را، یا به نحوی، پیچیده و تغییریافته در نظر بگیریم یا به صورت یك ایدهال یا امكانی كه به واقعیت پیوستنش در این جهان محتمل است. اگر درگیر فرض اول شویم، دچار یك حالت سردرگمی و پریشانی خواهیم شد. اگر نگرش دوم را در نظر بگیریم، از این سردرگمی قدم به جهان اكتشاف خواهیم گذاشت و بدین شكل چیزهای مزخرف و مضحك، تبدیل به مقصود میشوند، و زشت، زیبا میشود.»
این دقیقاً همان نقطهای است كه وقتی این كج نمایی را تجربه میكنیم، درگیر آن میشویم اما درواقع به سوی احتمالات جدیدی پیش میرویم كه در این وقفه وجود دارد. هارفام از الگوی توماس كان (3) به عنوان یك مرجع مهم استفاده میكند. طبق نظر كان هنگامی كه یك الگو یا نظریه در مقابله با دادهای كه نمی تواند آن را درك كند، شكست میخورد یك حالت بحرانی ایجاد میشود. زمانی كه نهایتاً با ظهور یك الگوی جدید برطرف خواهد شد و به طور شایسته میتواند واقعیت ناملموس موضوع را شرح دهد:
«بحران تئوری همان زمان وقفهای است كه گروتسك در آنجا شكل میگیرد» فرایند تجربه كردن گروتسك به عنوان یك وقفه، كار سادهای نیست و فرد به واسطهی جذبهی ظاهر چندتكه و درهم و برهم یا تباه شده پا به آن میگذارد. بازده این تجربه ممكن است خنده یا فانتزی باشد، یا ترس و وحشت، حس پوچی، یا حتی مواجهه با نیروهای شرور. این تجربه نشان دهندهی لحظهای است كه ذهن بین مرگ و تولدی دوباره، جنون و اكتشاف، سقوط و مكاشفه معلق میشود. هم چنین فرد به نوعی از این تجربه خارج میشود، زیرا نوعی درگیری تفسیری ایجاد میكند كه نیازمند یك خاتمه است، چه این فرایند در كشف یك قالب جدید باشد یا در تفسیری مجازی، قیاسی یا استعاری.
این نوع نگرش از فرایند گروتسك، تا حدودی مشابه با نگرش كایزر است، هرچند كه اجزای تفاسیر معقول در نظر هارفام بسیار قدرتمندترند. سومین اصل بنیادین هارفام با تفسیر و دگرگونی گروتسك مرتبط است و می توان آن را با پارادوكس یا همان گفتههای متناقض مقایسه كرد. وی در این باره میگوید: «زبان متناقض علیه خود موضع گیری میكند، زیرا در آنِ واحد عباراتی متضاد را اظهار میكند. چنانچه تناقض را به واسطهی هویت خودش مورد بررسی قرار دهیم، ممكن است مبتذل و بی معنا به نظر برسد. اما در رابطه با حقیقت غیرقابل بیان با لغات، میتواند نقاب واقعیت را از هم بدرد و حتی مانند گروتسك به سوی مقدسات گام بردارد. از آنجا كه تناقضْ قوانین را نادیده می گیرد، میتواند به حوزههایی جدید و غیرمنتظره از تجربیات نفوذ و نكاتی را آشكار كند كه همیشه تحت سیطرهی فن بیانی و نوشتاری پنهان میشوند. هنگامی كه این آشكارسازی با ظهور غنی و ناگهانی عناصر سمبلیك همراه میشود، ژرفا را تجربه میكنیم اما از آنجا كه در تناقض هستیم، قبل از اینكه بتوانیم آن را به واسطهی یك عنصر بیمفهوم رد كنیم، یا از طریق آن به دانش غیرقابل بیان شدن با لغات اشراف یابیم، (كه از بینام بودن تصویر گروتسك تقلید می كند). خود ما در حاشیه- و درواقع به عنوان پیشوند PaRa به معنای كنار- قرار گرفتهایم. و بودن در حاشیه مانند درآمدی است كه در فرایند ادراك حل می شود و پارادوكس یا تناقضِ گروتسك در مجسمهی اسفینكس (4) (ابوالهول) است كه به محض این كه چیستانش حل میشود، میمیرد.»
بنیانهای هارفام به عنوان منشأیی از یك بصیرت جدید، و الهام یك واقعیت پنهان شده بر گروتسك متمركز است. او به ویژگی مكاشفهای و الهامی گروتسك بسیار اهمیت مید هد و نه تنها عناصر گروتسك، ژرفایی مساوی یا با اهمیت در مفهومی كه بیان میكنند هستند، بلكه یك اثر هنری به طور بالقوه آبستن بصیرتی است كه میتواند به ما حیاتی دوباره بخشیده و ما را رها سازد. این كار ممكن است به واسطهی یك سردرگمی و پریشانی روی دهد یا كشتی گرفتن و كشمكش با دیوها و شیاطین یا ورودی نشاط آور به تعالی و «اینها مسائلی هستند كه باید در وقفهی گروتسك، آنها را تحمل كنیم تا به راه اكتشاف و بصیرت بنیادینی جدید رهنمون شویم.»
در این تجزیه و تحلیل هارفام به منشأ گروتسك در غرب بازمی گردد و به كشف تصاویر و دیوار نگاره های حفاری انجام گرفته در حدود سال 1480 و نقاشی های فرسك هنرمند رومی فامولوس اشاره میكند. گروتسكه تبدیل به سبكی با اهمیت در هنر رنسانس شد؛ به خصوص هنگامی كه این سؤالات دربارهی آن مطرح شد كه آیا باید تنها به عنوان حاشیههای تزیینی به كار گرفته شود (در سخن همان حاشیه و كناره) یا باید حاوی مفهومی مرتبط با اثر اصلی باشد؟
هارفام مینویسد: «هر هنر گروتسكی به نحوی مفهوم و اشارات مركزی را به واسطهی انسجامی دسترسی ناپذیر یا قیاسی كه نمیتوانیم به آن دست یابیم، تهدید میكند. گروتسك، با مفاهیم ضمنی و اشاره، مفاهیم عمیق و ژرف را به ما آموزش میدهد و چنین آثاری با ما به عنوان موضوعی تباه شده یا چندپاره در جست و جوی یك اصل بنیادین مواجه میشود.» در تفاسیر هارفام گروتسكه نهایتاً تبدیل به گروتسك میشود؛ یعنی جایی كه عناصر تزیینی مرتبط با محور اصلی اثر بوده و تركیب آن با اجزای ظاهراً ناهمساز و تطابق آنها جزوِ اصلی این مقوله به شمار میرود. گروتسك در فرایند تغییر و انتقال جایگاهش را یافته؛ یعنی از حاشیه تبدیل به محور مركزی شده و در این تحول، دوگانگی تبدیل به یگانگی میشود و معنا خود یك عنصر معنادار را ایجاد میكند. برای ادراك گروتسك، به عنوان عنصری حامل معنا، لازم است چگونگی اشارات و منابع اسطورهای ان را درك كنیم.
گروتسك از زمان ظهورش در فرهنگ غرب، نشان دهندهی جایی متفاوت برای بودن و زیستن است. فرهنگی آمیخته با اسطورهها كه از میان رفته است. این مسئله یك حلقهی مهم در تئوری هارفام است، زیرا او میخواهد با این فرض اصلی به كار خود ادامه دهد كه گروتسك شامل حضور بصری یا بیواسطهی عناصر اسطورهای و باستانی در مفهومی مدرن یا غیراسطورهای است و نیز فرمولی كه گنجایش دگرگونی آن تقریباً بینهایت بوده و گسترهی وسیع عناصر گروتسك را روشن میكند. در چنین فرضیه ای باید شیوههای تاریخی تفكر را در نظر گرفت؛ جایی كه منطق و تناسب به واسطهی طبقه بندی و استعاره عمل میكند. تصاویر گروتسك شیوهای اسطورهای برای تفكر را ارائه میدهند، یعنی استعارهای با این فرض كه من هم میتوانم یك اسب باشم و هم یك انسان.
تمام این مسائل بر مبنای تسلسل هستی شكل میگیرند كه در آن هر حوزه از وجود، مشهود یا نامشهود، درگذشته و حال، كاملاً گسسته از دیگری است، اما در عین حال تمامی آنها، به گونهای برابر، لازم و ملزوم یكدیگرند. در این جا میتوان انعكاس اشارات باختین به كارناوال و آگاهی از مشاركت فردی در جامعه و پیكرهی جهانی همراه با پیكرهی فردی را مشاهده كرد. مسلماً هارفام به قانون شراكت لوی استروس (5)اشاره می كند كه در آن فرد در فرهنگهای معین، هویت متفاوتی پیدا میكند. هم چنین با این كه هارفام در این جا به این قانون اشاره میكند، اما بعدها از عبارت قانون استعارهی نامحدود نام میبرد كه به واسطهی آن هر چیز به طور بالقوه با هر چیز دیگر متمایز و نیز همسان است. او به این نتیجه گیری میرسد كه در حاشیهی استعارههای مجازی و اسطورههای ادبی، گروتسك هم وجود دارد و هم وجود ندارد، نوعی تركیب و یگانگی.
مسلماً مشكل، در تفكر شكل گرفته براساس تاریخ، این است كه از هرگونه تناقضی اجتناب میكند و درواقع همه چیز را طبقه بندی كرده، نظم میبخشد و بین آنها تمایز قایل میشود. در حالی كه اسطوره همه چیز را به یكدیگر میآمیزد و در جوار هم قرار میدهد و تجارب ناهمساز هیچ اعتنایی به منطق تاریخ نداشته و آن را نادیده میانگارند. گروتسك به عنوان واسطه بین دو جهان عمل میكند. برخی ویژگیهای خاص از اسطوره و تفكرات این چنینی وجود دارند كه این قابلیت در آنها مشاهده میشود كه ذات الهی را هم آلوده كنند و هم به آن خلوص بخشند. مسیح هم به خاك و خون كشیده میشود و هم چهرهای نورانی میشود، هم چنین میتوان به مثالی از رویدادهای رایج زندگی اشاره كرد: در نتیجهی كود و فضولات است كه نیروی حیات آفرین شكل میگیرد.
ذهن تاریخ گرا تلاش میكند تا همه چیز را از هم متمایز و طبقه بندی كند؛ تا بدانیم كه چه چیز پاك است و چه چیز ناپاك؟ اما ذهن اسطوره گرا از این مرزها عبور كرده تا یك اتحاد را به وجود آورد. در این جا نیز مرگ و زندگی در چرخهی طبیعت به دام افتاده است و بدین شكل زندگی از پس مرگ ایجاد میشود. به نظر كایزر آنها به ما جهانی بیگانه ارائه میكنند كه هرچند در تضاد با جهانی است كه در آن زندگی می كنیم، اما در هر حال به آن مرتبط است.
هارفام در تئوری خود یك تمایز بنیادین را به ما ارائه می كند كه براساس دیگر تئوریهای قرن بیستم شكل نگرفته است، بلكه یك وابستگی اصیل است كه بین گروتسك متعلق به آثار هنری كهن و گروتو یا دیوارنگارههای دوران قبل از تاریخ در غارها وجود داشته است. درواقع سوابق هنر گروتسك گروتو به اشكال آغازین دیوارنگارههای غارهای پیش از تاریخ بازمی گردد. این دیوارنگارهها از آن رو برای هارفام گروتسك تلقی میشوند، كه منعكس كنندهی قالبهای تركیبی هستند، حیوانهایی با اندامهای انسانی یا دیگر موارد كه مفاهیمی اسطوره مانند را در بطن خود دارند.
ویژگی این دیدگاه در اینجاست كه آغاز رویش جوانه های گروتسك به قبل از رنسانس و رومیان باستان و نیز فرهنگ غرب بازمی گردد و درواقع این قالبهای غیر غربی به عنوان منابع ادراك ما از هویت گروتسك محسوب میشوند. در برقراری رابطهی گروتسك با اسطوره، او بر آگاهی اساطیری ما به عنوان قابلیت دایم ذهن اشاره میكند كه در روزگار ما اغلب انكار شده، توقیف شده یا حالتی انفعالی دارد، اما در عین حال همیشه ضروری است و به واسطهی این خودآگاهی است كه ما به سمت گروتسك جذب میشویم و در این مواجهه، این آگاهی اساطیری و ناخودآگاه ماست كه به پیش میرود. گروتسك در ما به واسطهی حسی دوردست تأثیر میگذارد كه ماورای جهانی است كه در آن به عنوان جهانی اولیه عمل میكنیم و در آن، عناصر گروتسك ممكن است به صورت یك هنجار، عنصری معنادار و حتی مقدس در نظر گرفته شود و از آن جهت باعث آشفته شدن ما می شود، كه به افكار، احساسات و ایدههایی بها میدهد كه بر این باورند كه جهان دیگری نیز وجود دارد و عبارت ما تنها یكی از میان بسیار، هستند. این افكار، احساسات و ایدهها باعث میشوند تا الگوها، ارزشها و تئوریهایی كه عملكرد ما به واسطهی آنها شكل گرفته، زیر سؤال روند؛ زیرا قادر به ادراك عناصر گروتسك نبوده و تا حدودی حاكی از آگاهی های اساطیری ما هستند و ما را به این تفكر وامی دارند كه این عناصر ممكن است چیزی مهم برای آشكار كردن داشته باشند.
برای هارفام بطن ماجرا در نظر گرفتن گروتسك به عنوان عنصری است كه به ما سرنخی از وضعیت خودمان در این جهان ارائه میكند. یك سررشته برای وجود تعادل یا عدم تعادل كه بستگی به تقدیر ما دارد و بینش و بصیرتی است به جهان به عنوان دنیای تاریكی ها یا نور، تباهی یا حیات تازه، مرگ و تولد. با اشاره به اثر اورباخ به نام تقلید، هارفام میگوید كه جهان كلاسیك به واسطهی سبكهای گوناگونش یك جدایی در دنیا ایجاد كرده است؛ سبك متعالی و سبكهای پست كه هریك به ترتیب بیان كنندهی عظمت و شكوه انسانیت و شرافت یا نمایانگر زندگیهای معمولی و وجوه تاریكتر هستی بودهاند. این جداسازی دوگانگی خود را ایجاد كرده و دو مقولهی برتر و پستتر مطرح میشود كه البته گروتسك آن را وارونه میكند. «گروتسك واژهای برای وضعیت شرورانهی پست به عنوان عنصر بالا رونده و اوج گیرنده است، در حالی كه وجوه والاتر رو به سقوطاند». مردم، در ابعاد سیاسی، فرهنگی و روانشناختی، سیستمی از هنجارها و آداب را ایجاد میكنند تا از آنها در برابر تهدیدهای پست و حاشیهای حفاظت كرده و ایشان را در جایگاه محوری خود نگاه دارد و در این فرایند، آنها در مقابل شرارت، مجهولات، دوگانگیها و ابهامات زندگی آسیب پذیر میشوند و این برهان قاطع دوحدی است كه با آن روبه رو هستیم و در واكنش به این فرایند، حكومت مستبد و ستمگر زاده میشود و انقلابها شكل میگیرند (جست و جو برای نظامی جدید) و در مواجهه با این وضعیت بغرنج، گروتسك ظاهر شده و به ما دربارهی شرایط موجود آگاهی و هشدار میدهد. به نظر هارفام یك راه، برای رهایی از این وضعیت بغرنج، ایجاد سیستمی است كه دوگانگی و ابهام در آن یك هنجار به شمار میرود. اورباخ چنین سیستمی را در مسیحیت مییابد و برخی از تحولات این چنینیِ سبكهای تلفیقی را در دانش، تجارب و وقایع درهم آمیختهی آثار رابله كشف میكند كه نمایش دهندهی پیروزی قدرت حیات و محرك جسم مادی و عملكردهایش در معجزاتی است كه نیروهای شورانگیز و خشن، مستقیماً در كنار هم گذاشته شده و یك نمونهی آن را میتوان در زندگی سنت فرانسیس و تركیبِ دومونتاین در به هم آمیختن احساسات صرف با پرهیزگاری عقلانی و روشنفكرانه مشاهده كرد.
هنگامی كه در یك جهان امكان تركیب و هم جواری عناصر ناسازگار وجود نداشته باشد، گروتسك خلق می شود تا ما را به جهان خود بكشاند و زمانی كه این امر ممكن میشود، میتوان نگاهی به جنبههای تاریك كابوس گونه كایزر یا بینش جدید سرخوشیهای باختین داشت و در این فرایند، در حالی كه میدانیم امكان رهایی از الگوهای گذشته وجود دارد و این آزادی در جهت آنچه كه این بینش جدید به ما ارائه میكند، شكل میگیرد میتوانیم دریابیم كه چه هستیم و ممكن است تبدیل به چه چیزی شویم. تفاسیر هارفام در بصیرت نظری بسیار غنی بوده و برای بررسیهای الهی شناختیِ مفهوم گروتسك ارزشمند است.
پینوشتها:
1.Conrad : (1857-1924) رمان نویس انگلیسی.
2.Hugh Kenner: (1923-2003) منتقد كانادایی
3.Thomas Kuhn: (1922-1996) فیزیكدان آمریكایی.
4.Sphinx
5.Levi strauss
آدامز، جیمزلوتر؛ یتس، ویلسون؛ (1394)، گروتسك در هنر و ادبیات، برگردان: آتوسا راستی، تهران: نشر قطره، چاپ دوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}